تیره بصر. کور، نابخرد. نادان. نامدرک. که از فهم حقیقت عاجز بود: وگر زآنکه جانی بود تیره بین نه آرایش داد داند نه دین. اسدی (گرشاسب نامه). رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
تیره بصر. کور، نابخرد. نادان. نامدرک. که از فهم حقیقت عاجز بود: وگر زآنکه جانی بود تیره بین نه آرایش داد داند نه دین. اسدی (گرشاسب نامه). رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
مقابل سنگ جان. کنایه از نازک مزاج. (آنندراج). آنکه بسیار احتیاط سلامت و جان خویش کند. (امثال و حکم دهخدا) : تاجر ترسنده طبع شیشه جان در طلب نی سود بیند نه زیان. مولوی. هر شیشه جان خزینۀ اسرار عشق نیست ناموس شیشه ای است که در بار عشق نیست. صائب تبریزی (از آنندراج). رجوع به شیشه دل شود
مقابل سنگ جان. کنایه از نازک مزاج. (آنندراج). آنکه بسیار احتیاط سلامت و جان خویش کند. (امثال و حکم دهخدا) : تاجر ترسنده طبع شیشه جان در طلب نی سود بیند نه زیان. مولوی. هر شیشه جان خزینۀ اسرار عشق نیست ناموس شیشه ای است که در بار عشق نیست. صائب تبریزی (از آنندراج). رجوع به شیشه دل شود
آنکه شیره فروشد. (یادداشت مؤلف) ، آنکه شیرۀ تریاک استعمال کند کشیدن را. آنکه شیرۀ تریاک کشدبا حقۀ وافور. آنکه شیرۀ تریاک تدخین کند. (یادداشت مؤلف) ، منسوب به شیرۀ انگور. از شیرۀ انگور: مربای شیره ای، که آلوده به شیره شده است: دستم شیره ای است. (یادداشت مؤلف). - دست شیره ای، دزد. (یادداشت مؤلف) : دستش شیره ای است، دوسنده است و به هرچه رسد، بردارد و برباید. (از امثال و حکم دهخدا). دزد است. (از یادداشت مؤلف). ، چسب دار. چسبنده. دوسنده
آنکه شیره فروشد. (یادداشت مؤلف) ، آنکه شیرۀ تریاک استعمال کند کشیدن را. آنکه شیرۀ تریاک کشدبا حقۀ وافور. آنکه شیرۀ تریاک تدخین کند. (یادداشت مؤلف) ، منسوب به شیرۀ انگور. از شیرۀ انگور: مربای شیره ای، که آلوده به شیره شده است: دستم شیره ای است. (یادداشت مؤلف). - دست شیره ای، دزد. (یادداشت مؤلف) : دستش شیره ای است، دوسنده است و به هرچه رسد، بردارد و برباید. (از امثال و حکم دهخدا). دزد است. (از یادداشت مؤلف). ، چسب دار. چسبنده. دوسنده